اسدی
براساس آمار رسمی، در خراسان شمالی تا یک شنبه ۵۵ نفر بر اثر کرونا جان شان را از دست دادند و بیش از 500 خانواده شرایط روحی دشواری را دارند و منتظر هستند نتیجه تهاجم این بیماری مشخص شود.
آن هایی که این روزها بار سنگین داغ را تحمل می کنند سوگ نشین مهمان ناخوانده ای هستند که آتش به دل شان نهاده است و هیچ التیامی برای دردهای شان نیست، برای ما که عادت داریم در هنگام سوگ همه در کنارمان باشند، تجربه تلخی است؛ سوگ در تنهایی، سوگ در انزوا.
آتشی که خاموش نمی شود
یکی از بجنوردیها که تمایلی به ذکر نام خود در این گزارش ندارد و حدود 40 روز قبل پدر همسرش را بر اثر بیماری کرونا از دست داده است، تجربه های سخت مبارزه با این بیماری را چنین روایت می کند: روزهای اولی که اعلام شد کرونا وارد کشور شده، هنوز ترددها ادامه داشت و تعطیلی برای پیشگیری از ابتلا به این بیماری وجود نداشت، با این حال توصیه می شد در خانه بمانیم و بر همین اساس پدر و مادر همسرم از همان روزهای اول در خانه ماندند و اقلام مورد استفاده آن ها خریداری و ضدعفونی می شد.
وی ادامه می دهد: یک روز پدر همسرم با تب و سرفه های خشک به خانه مان آمد، همسرم شب از او مراقبت کرد اما بهتر نشد، من او را به یکی از مراکز درمانی رساندم و در همین چند ساعت رفتن به مراکز درمانی نفس هایش به شماره افتاد.او اضافه می کند: تست اولیه کرونا مثبت اعلام شد و بلافاصله برای سی تی اسکن ریه اقدام کردیم و با خودروی شخصی به بیمارستان امام حسن(ع) رفتیم.
او ادامه داد: بیمار ما که مشکوک به ابتلا به کووید 19 بود به اتاقی راهنمایی شد که در آن جا چندین بیمار مشکوک یا مبتلا بودند و بالاخره پس از انجام آزمایش قطعی اعلام شد پدر همسرم مبتلا به کروناست و به اورژانس منتقل شد.
یک هفته بعد شرایط او رو به بهبود رفت و به بخش منتقل شد و ساعت 12 یکی از روزهای اسفند ما با خیال راحت با او تلفنی صحبت کردیم و خوشحال از بهبود وضعیت او، با آرامش در خانه نشسته بودیم. ساعت 14 همان روز اعلام شد بیمارمان به آی سی یو منتقل شده است و در نهایت بر اثر خونریزی ریه و معده از پا در آمد و ما سوگوار شدیم.
او در بخش دیگری از روایت خود می گوید: از درد از دست دادن عزیز در روزهای کرونایی نگویم که سخت و طاقت فرساست.
روزی که اعلام شد بیمارمان فوت شده برای تحویل گرفتن پیکر او رفتیم. ابتدا یک میلیون و 700 هزار تومان برای هزینه های بیمارستان پرداخت کردیم و بعد به سردخانه ای راهنمایی شدیم که بیماران کرونایی آن جا بودند. 2 برادر همسرم بدون راهنمایی کسی جنازه را از محل قرارگیری برداشتند و پس از تیمم و قرار دادن در پوشش مناسب در تابوتی گذاشتند.
وی می افزاید: مادر همسرم، 5 فرزندش و نوه هایش همه بهت زده از این اتفاق بودند اما تلخ ترین قسمت حادثه این بود که نمی توانستند با متوفی خداحافظی کنند.
او را به گورستان جاوید و بخش کرونایی ها انتقال دادند و اعضای خانواده با فاصله از آن ایستاده بودند و اشک می ریختند؛ اشک که چه بگویم قطرات آتش از چشم ها می چکید و حتی دختران نمی توانستند مادرشان را در آغوش بگیرند و تسکین دهند. در کوتاه ترین زمان گور از خاک پر شد و ما ماندیم و تنهایی و یک کوه درد.
وی اظهارمی کند: در را به روی کسانی که می خواستند برای گفتن تسلیت بیایند بستیم و اعلام کردیم به خاطر شیوع ویروس مراسمی برگزار نمی شود و بار غم خود را به تنهایی به دوش گرفتیم.
او در پاسخ به سوال خبرنگار ما که بیمار چگونه به ویروس مبتلا شد؟ می گوید: او در قرنطینه بود و یک بار برای تمدید داروهای فشارخون به یک بیمارستان رفته و یک بار در مراسم ترحیم یکی از بستگان شرکت کرده بود و ما هیچ وقت متوجه نشدیم او چه زمانی و کجا میزبان این مهمان ناخوانده و شوم شد.
بهت از تنهایی
یکی دیگر از شهروندان که پدر خود را بر اثر مبتلا شدن به کرونا ویروس از دست داده است، به سختی حاضر به صحبت می شود؛ البته صحبتی کوتاه. قبل از این که شروع به صحبت کند آن سوی خط سکوت می کند؛ سکوتی که حکایت از گریه های ناتمام این دختر دارد.
صدای همراه با بغض اش را می شنوم، می گوید: یک شب پدرم تب کرد و حتی فکرش را هم نمی کردیم که کرونا گرفته باشد چون همیشه الزامات بهداشتی را رعایت می کرد.
اول جدی نگرفتیم تا این که سرفه هایش شروع شد و بعد برای درمان اقدام کردیم. تست ها یکی پس از دیگری مثبت شد و تا به خودمان آمدیم گفتند به ویروس مبتلا شده است و در عرض یک هفته به سرعت حالش رو به وخامت رفت و در نهایت ظهر یکی از روزهای فروردین او را از دست دادیم.
قبل از این که صحبت هایش را تمام کند بغض اش می ترکد و با گریه می گوید: هنگام دفن حتی اجازه نزدیک شدن به مزار را نداشتیم. در تنهایی 2 عمویم به همراه یک روحانی برایش نماز میت خواندند و ناگهان یک عمر زندگی تمام شد در تنهایی و تنهایی.
او ادامه می دهد: مراسم ترحیم بدون مردان و زنان سیاهپوش و حتی بدون صدای شیون زنان دیده بودید؟ ما دیدیم و نه مراسم سومی، نه هفتمی و نه چهلمی گرفتیم و فقط با زدن یک بنر از تسلیت های تلفنی تشکر کردیم.
او بیان می کند: من و مادرم در خانه مانده ایم تنها با یک درد بزرگ، مادرم بیماری قلبی دارد و حتی خواهرها و برادرهایم نمی توانند به خانه ما بیایند تا در خانه می آیند، گریه می کنند و می روند و این داستان این روزها و شب های مان شده است.
همسایه ها وقتی فهمیدند پدرمان از کرونا فوت شده است، حتی تلفنی هم تسلیت نگفتند و به شدت از ما دوری می کنند، یکی از آن ها بساطش را جمع کرده و برای مدتی به روستا رفته است تا از دست ما در امان باشد، برخی همسایه ها هم به محض این که من را می بینند راه خود را کج می کنند و می روند و این داستان غم تنهایی ما در روزهای مرگ پدرمان است.
به چند محله سر می زنم تا شاید خانواده دیگری را بیابم که راضی به صحبت شود و اطلاعات دیگری از وضعیت آن ها بگیرم اما جز بنرهای تسلیت که بر در برخی خانه ها نصب شده است خبر دیگری نیست و کسی حاضر به صحبت در این باره نمی شود.
با پرستاری که مبتلا به ویروس و در خانه قرنطینه است تماس می گیرم اما می گوید از تماس ها خسته شده و 25 روز است که تنها فرزندش را ندیده و اکنون با همسرش در قرنطینه خانگی است و رغبتی برای صحبت کردن ندارد.
این 2 خانواده عزادار اعلام کردند: از 4030 چندین بار برای ارائه مشاوره با آن ها تماس گرفته اند تا شاید مرهمی بر زخم های آنان باشد.
شهر این روزها عزادار از ویروس کروناست، ده ها خانواده به تنهایی بار غم عزیزان شان را بر دوش می کشند اما خیابان ها هر روز شلوغ و شلوغ تر می شود.