گاوصندوق دست نخورده رمز گشای یک سرقت به عنف
صدیقی
با سوء استفاده از اعتماد صاحب کارش نقشه پلیدی را طراحی و اجرا کرد. روزی سرایدار و امین شرکت بود، ابتدا می خواست به منشی اخراجی شان کمک کند اما در میانه راه طمع کرد و با رو دست زدن به همدستانش و تله گذاشتن برای آن ها نقشه سرقت پول ها را به تنهایی اجرا کرد. برای همدستانش تله گذاشت اما خود در تله قانون گرفتار شد و اعتبار چندین ساله اش را با فریب خوردن از شیطان، از دست داد. در ادامه گفت و گوی خبرنگار ما را با مرد 37 ساله زندانی می خوانید؛ آن جا که او به ماجرای یک گاوصندوق دست نخورده که رمزگشای یک سرقت به عنف بود، اشاره می کند.
دلیل زندانی شدنت چه بود؟
جرمم سرقت و خیانت به صاحب کارم بود. از اعتماد او به خودم سوء استفاده کردم.
اعتیاد و سابقه کیفری داری؟
اعتیاد ندارم اما یک بار به خاطر سرقت دستگیر شدم و به دلیل رضایت شاکی مدت زیادی زندانی نشدم.
شغل ات چه بود و سواد داری؟
در یک شرکت خدماتی و فنی به عنوان سرایدار مشغول به کار بودم. البته تحصیلدار و به نوعی آچار فرانسه مدیر شرکت بودم. بیشتر از مقطع دیپلم نتوانستم درس بخوانم.
نحوه آشنایی ات با صاحب کارت چگونه بود؟
چون در شهرستان کار نبود و از طرفی کرونا تقریباً همه کارهای خدماتی را کساد کرده بود به پیشنهاد یکی از آشنایان به تهران رفتم زیرا یک شرکت خدماتی و فنی در نزدیکی محل کارشان سرایدار لازم داشت و چون من و همسرم قبلاً در یک شرکت خدماتی کار کرده بودیم صاحب کارم مرا به عنوان سرایدار استخدام کرد و به همسرم هم اجازه داد که کارهای خانه اش را انجام دهد.
چطور صاحب شرکت به تو اعتماد کرد و کلید گاوصندوق خانه اش را در اختیارت گذاشت؟
من کارهای شرکت را انجام می دادم و از طرفی همسرم هم نظافت خانه مدیر شرکت را انجام می داد. البته صاحب کارم و همسرش اوایل با گذاشتن پول و طلا بر سر راه مان خیلی ما را امتحان کردند اما ما هیچ وقت دست از پا خطا نکردیم و به حق خودمان قانع بودیم. کم کم با گذشت مدتی اعتماد آن ها به من و همسرم جلب شد و در کنار سرایداری کار جا به جایی پول را هم بر عهده گرفتم.
چرا دست به سرقت زدی؟
نمی دانم. اصلاً از صاحب شرکت بدی ندیده بودم و از حقوق و کار در آن جا راضی بودم اما سر یک حماقت و دلسوزی بی جا و البته طمع خودم وارد چاه شیطان شدم و حیثیت ام را از دست دادم. من در شرکت سرایدار بودم و صاحب کارم خیلی به من اعتماد داشت، برای همین کارهای بانکی و خانه اش را هم من انجام می دادم. روزی منشی شرکت به خاطر برخی مسائل با مدیر به مشکل خورد و از آن جا اخراج شد. سر این قضیه دلم برایش سوخت و مدتی با او تلفنی در ارتباط بودم و درددل می کردم که حقش اخراج نبود چون او مطلقه بود و خرج خودش و دخترش را می داد. سر این قضیه خواستم کمکی به او بکنم که خودم را بدبخت کردم. البته منشی مرا فریب داد و گفت که صاحب شرکت و چند نفر در کار زد و بند و اختلاس و گرفتن وام های کلان هستند و ناخنک زدن به مقداری از دلارها و پول نقد به جایی برنمی خورد و از طرفی چون کارشان خلاف است جرئت شکایت از کسی را هم ندارند.
نقشه سرقت از صاحب کارت چگونه بود؟
مدام صاحب کارم پول های نقد شرکت را به من می سپرد تا آن ها را به جای بانک به خانه اش ببرم و داخل گاو صندوقش بگذارم. پول های زیادی رد و بدل می شد و مدام با خودم می گفتم چرا صاحب شرکت به جای بانک، پول نقد، سکه و طلاهایش را در خانه نگه می دارد و سر این ماجرا به اشتباه به او مظنون شدم و تصمیم گرفتم با همدستی منشی و دوستانش به گاو صندوق خانه صاحب کارم دستبرد بزنیم. قرار شد یک روز، زمانی که من پول های نقد شرکت را به خانه بردم منشی با کمک 3 نفر از دوستانش جلوی خانه صاحب شرکت حاضر و تحت عنوان مامور مبارزه با پولشویی و اختلاس وارد خانه شوند و تمام پول ها را به یغما ببرند.
چرا در روز سرقت به همدستانت رودست زدی؟
مدام با خودم می گفتم وقتی من به راحتی به پول ها دسترسی دارم چرا برای خودم شریک درست کنم تا سهم ام کم شود. به خاطر این قضیه به روش فیلم های هالیوودی تصمیم گرفتم 2 روز قبل از ماجرا پول ها را به تنهایی به سرقت ببرم و آن را گردن منشی شرکت و همدستانش بیندازم. بعد از این که پول ها را به جای گاو صندوق صاحب کارم در خانه خودم پنهان کردم برای عادی جلوه دادن سریع سر کارم برگشتم. 2 روز بعد به منشی اخراجی شرکت پیغام دادم که جلوی خانه مدیر شرکت منتظر بمانند تا من برای شروع به کار اجازه بدهم. همدستانم خبر نداشتند که اصلاً پولی در گاوصندوق نیست؛ در واقع این فقط یک تله بود که همه چیز گردن آن ها بیفتد. با تماس من منشی اخراجی با همدستی 3 نفر دیگر تحت عنوان مامور پولشویی زنگ خانه را به صدا درآوردند و به زن صاحب کارم گفتند که باید خانه بازرسی شود اما همسر صاحب کارم مقاومت کرد و مانع ورود آن ها شد و آن ها به زور او را در گوشه ای زندانی و با برداشتن چند چمدان حاوی مقدار کمی پول و مدارک و سرقت به عنف از محل فرار کردند. بعد از این اتفاق همسر صاحب کارم با کمک همسایه ها از اتاق خارج شد و ماجرا را به شوهرش اطلاع داد.
چطور نقشه ات لو رفت و دستگیر شدی؟
همه چیز را از قبل آماده کرده بودم که به محض پرت شدن حواس ها به سمت سارقان من و همسرم به بهانه فوت یکی از بستگان نزدیک به زادگاهم برویم چون کسی در شرکت از زادگاهم خبر نداشت و به دروغ یک شهر دیگر را در برگه نوشته بودم. فکر می کردم با پول های سرقتی یک زندگی رویایی برای خودم می سازم و از کار کردن برای مردم خلاص می شوم. بعد از این اتفاق صاحب کارم برخلاف انتظارم که فکر می کردم ریگی در کفش دارد و از ترس لو رفتن کارهای غیرقانونی اش سراغ پلیس نمی رود، شکایت کرد. چون گاوصندوق اصلاً دست نخورده و قفل بود همین ماجرا شک ماموران را برانگیخت که سارقان به جای دستبرد زدن به گاوصندوق فقط 2 چمدان کوچک حاوی برخی مدارک و مقدار کمی پول را به سرقت برده اند و سرقت پول ها کار شخص دیگری است. بعد از چند روز با شگردهای پلیسی لو رفتم و دستبند قانون بر دستانم حلقه بست.