گفت و گو با سارق خانه های لوکس
تعداد بازدید : 104
عاقبت بالا رفتن از دیوار مردم
صدیقی- شرم دارد دخترش را ببیند چون موجب سرافکندگی او شد. با اعتماد بی جا و البته طمع ورزی خود را با طناب پوسیده دوست سابقه دارش در چاهی انداخت که برای بیرون آمدن از آن باید جوانی اش را پشت میله ها سپری کند. در نقش راننده با سارقان منازل همدست شد تا یک زندگی پر زرق و برق را برای خودش بسازد اما فقط چراغ آبرو و اعتبار خانواده اش را کم سو کرد و آینده خود و خانواده اش را در سراشیبی سقوط قرار داد. در ادامه گفت و گوی خبرنگار ما را با سارق 29 ساله زندانی می خوانید.
به چه جرمی زندانی شدی؟
به جرم سرقت از منازل دستگیر و زندانی شدم.
سابقه کیفری و اعتیاد داری؟
به جرم درگیری دسته جمعی که قبیله ای بود، بازداشت شدم اما با اعلام رضایت زندانی نشدم. اعتیاد ندارم چون از بوی مواد بدم می آید.
آیا متاهلی و فرزند داری؟ شغل ات چه بود؟
در 19 سالگی به طور سنتی ازدواج کردم و بعد از آن صاحب یک دختر شدم. بعد از ازدواج خیلی کشاورزی نمی کردم و رو به مسافرکشی آوردم و مدتی از این طریق مخارج زندگی ام را تامین می کردم.
چه شد به سمت سرقت رفتی؟
یکی از دوستانم در تهران کار می کرد و به همه می گفت دلال است. زمانی که کار در شهرستان کم می شد یا هوس تهران به سرم می زد، نزد دوست قدیمی ام می رفتم اما از کار واقعی اش خبر نداشتم. روزی که دوباره به تهران رفتم حین ملاقات با دوستم در یک قهوه خانه، او از کار و نحوه زندگی ام به شدت ایراد گرفت و به نوعی مدام متلک می گفت. وقتی در جواب متلک هایش گفتم پیشنهادش برای بهتر شدن زندگی ام چیست؟ خیلی خونسرد گفت: سرقت از منازل آدم های پولدار! اول فکر کردم شوخی می کند و باز متلک می گوید اما او حرفش را دوباره تکرار کرد و افزود که مدتی است با یکی از دوستانش از خانه های مردم و خانواده های بالا شهر سرقت می کند و زندگی خوبی را برای خودش دست و پا کرده است. من با سبک وسنگین کردن ماجرا به حرف هایش اعتماد کردم و وسوسه شدم چون از درآمد کم مسافرکشی با استهلاک بالا اصلاً راضی نبودم.
قرار شد ماشین از من و تجربه کار و سرقت از منازل از دوستم باشد و با هم کار کنیم. البته بعضی از مواقع که کار پیچیده می شد از نفر سوم در سرقت از منازل استفاده می کردیم.
کدام خانه ها و محله ها را بیشتر برای سرقت انتخاب می کردید؟
دوستم می گفت آدم های پولدار در محله های بالا شهر و خانه های لوکس شمال و غرب تهران ساکن هستند و قطعاً در خانه های شان طلا و پول نقد نگهداری می کنند.
از طرفی چون پولدار هستند سرقت از آن ها زیاد به چشم نمی آید.
روزها در محله های موردنظر پرسه می زدیم تا خانه هایی که رفت و آمد در آن ها کمتر بود یا اصلاً نبود و از حفاظ لازم برخوردار نبودند یا دزدگیر و دوربین مداربسته نداشتند، شناسایی کنیم.
شب هم کشیک می دادیم که برق های شان روشن و خاموش می شود یا نه؟ بعد از این که مطمئن می شدیم سرقت می کردیم.
چطور وارد خانه ها می شدید؟
ابتدای شب باخودرو جلوی خانه هایی که شناسایی کرده بودیم، می رفتیم.
من به عنوان راننده داخل خودرو منتظر می ماندم تا هم نگهبانی و هم در صورت خطر دوستم را از مهلکه فراری دهم. دوستم که سابقه دار بود از روی نرده های آهنی کوتاه روی دیوار به راحتی عبور می کرد و سراغ بالکن طبقه اول و گاهی دوم می رفت. وقتی به بالکن می رسید، با شکستن قفل در وارد خانه می شد. دوستم می دانست اجناس گران قیمت کجا نگهداری می شوند و در کمتر از نیم ساعت همه کمدها و جاهای مخفی خانه را می گشت و با برداشتن پول و طلاها خارج می شد، البته بعضی از مواقع دست خالی برمی گشت چون حمل اجناس بزرگ کار سختی و از طرفی خارج کردن آن ها از بالکن و تراس خانه ها زمان بر و مشکل بود برای همین قید آن ها را می زد. فقط اجناس کم حجم و گران قیمت را سرقت و با خودروی من از محل فرار می کردیم.
اموال سرقتی را چطور بین خودتان تقسیم می کردید؟
طبق توافق هر مبلغی که از فروش اجناس گیرمان می آمد، یک سوم آن به من می رسید. چون دوستم سابقه دار بود و کار اصلی را او انجام می داد، پول بیشتر به او می رسید.
عذاب وجدان نداشتید که مال باختگان چه حالی پیدا می کنند؟
برای دوستم طبیعی شده بود اما من گاهی عذاب وجدان می گرفتم. با این حرف ها که این مقدار پول اصلاً به درد خانواده های پولدار نمی خورد و از طرفی خرج تفریح و خوشگذرانی روزانه فرزندان شان شاید از مخارج چند ماه زندگی ما بیشر شود، خودم را راضی می کردم.
چگونه دستگیر شدید؟
بالاخره دیر یا زود هر خلافکاری در چنگال قانون گیر می افتد.
خانواده ها پلیس را در جریان می گذاشتند و از طرفی چون خودروی ما همیشه یکی بود از طریق دوربین های مداربسته شناسایی شدیم و یک شب حین ورود به یک ساختمان گیر افتادیم و دستبند قانون بر دستان مان نقش بست.
همسرت بعد از زندانی شدنت چطور برخورد کرد؟
هنوز همسرم نمی داند من چه کار کرده ام. او فکر می کند من بی گناهم و دوستانم برایم پاپوش دوخته اند. در واقع خودم همه این حرف های دروغ را به همسرم گفتم تا مبادا من را رها کند و طلاقش را بگیرد. شرم دارم به صورت تنها دخترم نگاه کنم چون او را نزد فامیل و همکلاسی هایش خجل کرده ام.
الان پشیمانی دیگر سودی ندارد و باید تاوان طمع ورزی ام را با از دست دادن عمر و جوانی ام پشت میله ها پس بدهم چون پولی برای رد مال همه شاکیان ندارم و بیشتر پول سرقتی را به باد داده ام.