
ماجرای جوان شیطان صفت
تعداد بازدید : 141
سالمندان در تور کلاهبردار
صدیقی
با چرب زبانی افراد سالمند را سرکیسه می کرد. مدام داخل خیابان با ترفند نسبت فامیلی از پیرزنان و پیرمردان کلاهبرداری می کرد و بعد از آن ناپدید می شد. می گوید با پول کلاهبرداری یک خانه با تمام اجناسش اجاره کرده بود اما از هیچ کدام استفاده نکرد چون انگار نقش اش فقط کلاهبرداری از مردم بود. در ادامه گفت و گوی خبرنگار ما را با جوان شیطان صفت و کلاهبردار می خوانید.
به چه جرمی زندانی شدی؟
به جرم کلاهبرداری از پیرمردها و پیرزن ها دستگیر و زندانی شدم.
سابقه کیفری و اعتیاد داری؟
چند بار به جرم کلاهبرداری از مردم زندانی شدم و سابقه دار هستم. اعتیاد به انواع مواد سنتی و صنعتی داشتم و هر نوع موادی را مصرف می کردم.
متاهل هستی و فرزند داری؟
مجرد هستم چون کسی را نداشتم که برایم آستین بالا بزند.
شغل ات چه بود و چقدر سواد داری؟
جلوبندساز خودرو بودم اما این کار را ادامه ندادم. تا سیکل بیشتر درس نخواندم چون پشتوانه ای نداشتم. پدر و مادرم فوت کرده بودند.
چطور طعمه هایت را انتخاب می کردی؟
شخص خاصی را از قبل انتخاب نمی کردم. روزها نزدیک ظهر و عصرها بی هدف پیاده داخل خیابان ها به خصوص مناطق بالا شهر قدم می زدم و اشخاص مسن را که تنها بودند انتخاب می کردم و بعد هم با ترفند این که از فرزندان اقوام و بستگان شان هستم به بهانه خرابی خودرویم یا مریضی زن و بچه ام و بستری شدن پدر و مادرم در بیمارستان از آن ها پول می گرفتم و پا به فرار می گذاشتم.
نحوه کلاهبرداری ات از مال باختگان چگونه بود؟
زمانی که در داخل خیابان با یک پیرمرد یا پیرزن رو به رو می شدم که از حواس درستی برخوردار نبود به او نزدیک می شدم و سریع احوالپرسی گرمی می کردم. وقتی متعجب می شد که با چه کسی طرف است خودم را نوه عمو یا دایی اش معرفی می کردم و او هم به خیال این که من فلان نفر هستم به گرمی از من استقبال می کرد و بعد از آن سریع سر اصل مطلب می رفتم. به طرف می گفتم لاستیک خودرویم ترکیده و داخل خیابان با زن و فرزند اسیر شده ام و از او تقاضای کمک می کردم. بعضی ها همان جا پول نقد داشتند و می دادند و بعضی ها هم کارت شان را در اختیارم می گذاشتند تا از عابربانک پول دریافت کنم. البته بعضی ها هم می گفتند تا خانه آن ها را همراهی کنم تا آن جا به من کمک نقدی کنند. زمانی که با مال باخته به خانه اش می رفتم تا به من پول بدهد به محض این که وارد خانه می شدم در فرصت مناسبی که او سراغ گاو صندوقش می رفت تا برایم پول بیاورد اجناس قیمتی از قبیل طلا، ساعت و غیره را سرقت و بعد از گرفتن مبلغ مورد نظرم به سرعت فرار می کردم. با چرب زبانی به همه طعمه هایم می گفتم تا شب نشده پولشان را باید برگردانم چون شب ها با وجدان ناراحت خوابم نمی برد و همه آن ها هم باور می کردند.
نمیترسیدی که شناسایی شوی؟
مدام داخل خیابان با کلاه و ماسک تردد می کردم و عینک هم می زدم تا شناسایی نشوم. البته فقط زمانی که نزدیک مال باخته می رفتم برای احوالپرسی یک لحظه ماسک و کلاهم را بر می داشتم تا ادای احترام کنم و بعد از آن سریع به بهانه کرونا از ماسک و کلاهم استفاده می کردم.
همه مال باختگان به شما اعتماد می کردند؟
خیلی وقت ها هر چقدر تلاش می کردم که شخص را فریب دهم زیر بار نمی رفت و بیان می کرد که به جا نمی آورد و تیرم به سنگ می خورد و من هم مجبور می شدم سراغ طعمه دیگری بروم. اغلب پیرزن ها و پیرمردها حدود 80 سال داشتند و تجزیه و تحلیل نمی کردند که کدام حرف درست یا غلط است چون به آن ها مجال نمی دادم و چنان نقش ام را درست بازی می کردم که شخص واقعاً فکر می کرد من نوه عمو یا خاله اش هستم و از من به گرمی استقبال می کرد و مشخصات طرف را خودش بیان می کرد و من هم تایید می کردم که همان شخصی هستم که او نام می برد.
پول های کلاهبرداری ات را چه کار می کردی؟
بعد از این که پول نقد می گرفتم یا از حساب شان به طور غیرقانونی پول برداشت می کردم آن ها را به خواهرم می دادم و او هم به کمک شوهرش طلا و سکه می خرید تا همه چیز روال طبیعی را طی کند و البته بعضی از مواقع که کارت عابر بانک طعمه هایم را می گرفتم، بعد از قال گذاشتن شان سریع به یک طلا فروشی یا صرافی می رفتم و با مشخصات درج شده روی کارت فاکتور خرید می گرفتم و ردی از خودم به جا نمی گذاشتم.
تنها زندگی می کردی؟
آدم تنهایی و به نوعی به کلاهبرداری اعتیاد پیدا کرده بودم. هر چقدر کلاهبرداری یا اجناس مال باختگان را سرقت می کردم به خواهرم که نقش مادرم را ایفا می کرد، می دادم چون شخص دیگری را غیر از او در زندگی ام نداشتم. با پول کلاهبرداری یک خانه نسبتاً بزرگ در یک منطقه خوب رهن کرده بودم و تنها زندگی می کردم. حتی سوار ماشینی که با پول کلاهبرداری خریده بودم، نشدم چون رانندگی بلد نبودم. نمی دانم چرا این کار را می کردم و کار از من اما تفریح و خوردن برای خواهرم و همسر معتادش بود. در زندگی ام کسی را نداشتم که با او نشست و برخاست کنم.
عذاب وجدان نمی گرفتی از این که از پیرمردها و پیرزن ها کلاهبرداری می کردی؟
اصلاً در حال خودم نبودم چون بالای 20 سال بود مواد مصرف می کردم و به یک آدم بی روح و بی وجدان تبدیل شده بودم، روزها داخل خیابان ها پرسه می زدم و نزدیک بیمارستان ها یا بانک ها طعمه هایم را انتخاب می کردم و با چرب زبانی از آن ها اخاذی و بعد پول ها را تقدیم خواهرم و همسرش می کردم چون انگیزه و دل خوشی برای تفریح در زندگی نداشتم. انگار یک ربات بودم که فقط باید از مردم پول دریافت می کردم تا خواهرم و شوهرش با پول هایم غرق در مواد و خوشی شوند.
حرف آخر؟
بعد از این که در حین کلاهبرداری از یک پیرمرد دستگیر شدم فهمیدم که خواهرم یک وکیل گرفته تا اموالی را که من از طریق کلاهبرداری به دست آورده ام و او به نام خودش زده است تصاحب کند و من بدون رد مال تا ابد در داخل زندان بمانم. بعد از این ماجرا دلم خیلی شکست و نمی خواهم دیگر از زندان آزاد شوم چون به پایان خط رسیده ام و با حکم سنگینی که دارم باید مدت زیادی در زندان بمانم. مردم هم باید کمی هوشیار باشند و هر کسی هر حرفی زد نباید زود قبول کنند و افراد غریبه را به بهانه کمک به خانه شان راه ندهند تا افرادی مثل من نتوانند از آن ها کلاهبرداری کنند.