دوران عاشقی
امروز هم به رخوت بی بادگی گذشت
آری گذشت مستی دلدادگی گذشت
در آتش خیال تو با خود قدم زدم
دوران عاشقی به همین سادگی گذشت
می دانم ای فرشته که باور نمی کنی
شب های قصه گویی و شهزادگی گذشت
روزی ز چشم مردم و روزی به پای تو
عمر مرا ببین که به افتادگی گذشت
شرمنده توایم و سرافراز از این که عمر
گر دین نداشتیم، به آزادگی گذشت
فاضل نظری
باغ بی بهار
دمی به باغ نرفتیم تا بهار گذشت
ز عشق خاطره ای ماند و چون غبار گذشت
هنوز چشم به راهم که باز می گردی
تمام زندگی من در انتظار گذشت
پس از تو زمزمه عاشقانه شد خاموش
و لحظه ها همه با چشم اشکبار گذشت
دلم چو کلبه متروک و سرد، خالی ماند
چه ها که بر سر این باغ بی بهار گذشت
طنین گریه من در سکوت می پیچد
مرا پناه بده، کار من ز کار گذشت
واقدی کرمانشاهی
چترت را ببند
چترت را ببند
حالا که آمدهای
چترت را ببند
در ایوان این خانه
جز مهربانی نمیبارد
محمد رضا عبدالملکیان
آرام باش
آرام باش،
حوصله کن،
آب های زودگذر،
هیچ فصلی را نخواهند دید
از ریگ های ته جویبار شنیده ام
مهم نیست که مرا
از ملاقات ماه و گفت و گوی باران
بازداشته اند.
من برای رسیدن به آرامش
تنها به تکرار اسم تو
بسنده خواهم کرد...
حالا آرام باش
همه چیز درست خواهد شد...
سید علی صالحی