فصل بهت آلود
مانند شب، آرامی و از دور نا پیدا
می آیی از سمت غروب آبی رویا
در سردی این فصل بهت آلود، می گیرد
دستان گرمت، شانه های خسته ما را
می آیی و بوی غزل در کوچه می پیچد
بوی بهار و نسترن، بوی اقاقی ها
در هر طرف دستان باران می نشیند، تا
گلچین کند گل های سرخ و ارغوانی را
فانوس چشمانت به رنگ ماه می تابد
شب با سکوتی سبز، شاعر می شود، با ما
بوی کسی در بادهای دور پیچیده است
این زخم ها آیا اجابت می شود؟ آقا...؟
آرزو شیرین زبان
از مجموعه «تراشه های تنهایی»
غربت
سهم من از غربت
دست هایی است
که تنهایی شان را
به تو دخیل می بندند
و سهم تو از غربت
جهانی
که به پابوست
می شتابد
آذر قلی نژاد
از مجموعه «میقات ماه»
کهکشان
اتفاقی نیست
رنگ سیاه کهکشان
و رنگ سیاه چشمانت
که آسمان را آبی می بیند
کوکب توفیق خواه
از مجموعه«بوم شعر»
شعر
شعر که می خوانی
کلمات، دست و پایشان را گم می کنند
و مثل پدری که نگران فرزندش باشد
در عبور حرف از دهان
سخت گیری می کنی
چه زیباست شبی که شعری متولد می شود!!
نرگس برهمند
از مجموعه «به دنیا اعتماد کرده ام»