خراسان شمالی | شماره :19249

تعداد بازدید : 154

کفگیر پیمانکاران محور حادثه خیز بجنورد-گلستان به ته دیگ خورد

با وجود آن که 90 درصد از پروژه باند دوم محور بجنورد-گلستان در محدوده روستایی چمن بید به رباط قره بیل به طول حدود 20 کیلومتر انجام شده است اما برای تکمیل پروژه، کفگیر پیمانکاران این پروژه به ته دیگ خورده است. به گزارش خبرنگار ما محور روستایی چمن بید به رباط قره بیل با داشتن 12 نقطه حادثه خیز طی سال های اخیر افراد زیادی را به کام مرگ برده و هر چند باند دوم این قطعه رو به اتمام است اما نبود بودجه کافی باعث شده است تا روند اتمام این پروژه به کندی پیش رود. با این شرایط امیدها برای بهره برداری از این قطعه در ایام تعطیلات تابستانی کمرنگ شده است. اطلاعات دریافتی خبرنگار ما حاکی از آن است که هم اکنون یک لایه از آسفالت ریزی این قطعه باقی مانده است و 2 پیمانکار این قطعه با وجود عملی نشدن وعده ها در خصوص پرداخت مطالبات شان در تلاش هستند تا کار متوقف نشود اما در صورت تزریق نشدن اعتبار، پیمانکاران قادر نیستند پیش از تعطیلات تابستانی، تابلو ، علایم و گاردریل‌های کنار جاده را برای بهره برداری این قطعه حیاتی نصب کنند.«هنرور» نماینده شرکت ساخت و توسعه راه های وزارت راه و شهرسازی در خراسان شمالی در گفت و گو با خبرنگار ما این موضوع را تایید کرد.

ارسال دیدگاه

ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.

حادثه در شهر

تعداد بازدید : 162

کلاهبرداری از همسایه

مردی با ترفندهای مختلف به کلاهبرداری از ساکنان یک محله اقدام می کرد. این مرد حقه باز با چرب زبانی اقدام به گرفتن پول از ساکنان یک محله در یکی از شهرک های حاشیه بجنورد کرده بود و از بازگرداندن پول به طلبکاران خودداری می کرد.

به گزارش خبر نگار ما ساکنان این محله تصمیم گرفتند از مرد کلاهبردار شکایت کنند. «رحمانی»یکی از شاکیان در این باره می گوید: مرد کلاهبردار یکی از همسایه های ماست ، شبی جلوی در خانه ما آمد و با ابراز شرمندگی و چرب زبانی گفت فرزندش سخت مریض شده است و برای بستری کردن او در بیمارستان به مقداری پول نیاز دارد.

او ادعا کرد پول قرض گرفته شده را صبح روز بعد پس خواهد آورد. من هم به دلیل این که وی همسایه ما بود، هر چقدر پول داخل جیبم داشتم به او دادم.

از این ماجرا مدتی گذشت دیدم خبری از بازگرداندن پول نشد و با خود گفتم انگار قصد ندارد پول را پس دهد.

هر باری که داخل کوچه او را می دیدم سریع خودش را پنهان می کرد و هر مرتبه که جلوی در خانه او می رفتم همسرش ادعا می کرد که شوهرش در خانه نیست. من به توصیه همسرم مدتی قید پول را زدم تا هر وقت خودش خواست پول را پس بدهد.

«محمدی» یکی دیگر از شاکیان که کلاه سر وی نیز رفته است در این باره می گوید: طبق معمول هر روز صبح مغازه ام را باز کردم و مشغول به کار شدم که مرد همسایه به مغازه من آمد و بعد از چاق سلامتی و چرب زبانی گفت که قصد رفتن به بازار برای خرید را دارد، چون وقت کافی برای برگشت به خانه ندارد از من خواست مقداری پول به او قرض بدهم و بعد از بازگشت از خرید پولم را پس خواهد داد.

اما از آن روز دیگر، خبری از او نشد و از آن پس دیگر از جلوی مغازه من عبور هم نمی کرد و حتی جواب سلام من را هم نمی داد .

به خاطر مشغله کاری مدتی پس گرفتن پول را به تاخیر انداختم تا این که متوجه شدم مرد کلاهبردار از بقیه ساکنان هم به شیوه های مختلف پول گرفته است.

«یزدانی»یکی دیگر از شاکیان که کسبه محل نیز است از نحوه فریب خوردنش از مرد کلاهبردار می گوید: خواربارفروشی دارم و اکثر ساکنان محله مشتریان من هستند، یک روز مرد همسایه حقه باز، برای خرید به مغازه من آمد و بعد از کلی احوالپرسی گرم که یکی از شگردهای خاص او است مقداری خوراکی از من خرید و موقع پرداخت هزینه اجناس ،دست به جیبش برد و بعد از کمی این دست و آن دست کردن، ادعا کرد کارت عابر بانکش را در خانه جا گذاشته است و تا یک ساعت دیگر پول اجناس را پرداخت خواهد کرد.

من به واسطه همسایگی به او گفتم اشکال ندارد بعدا با هم حساب می کنیم . او سریع اجناس را برداشت و از مغازه خارج شد ،مدتی گذشت و خبری از او نشد .

روزی که مرد همسایه از مقابل مغازه من عبور می کرد جلوی او را گرفتم و به او گفتم ببخشید همسایه اگر ممکن است پول اجناس خریداری شده را بدهید چون پول لازم دارم .

او سریع با چرب زبانی و عذرخواهی علت پرداخت نکردن پول اجناس را فراموش کردن عنوان کرد و گفت: تا یک ساعت دیگر پول اجناس را پرداخت می کنم ،اما دوباره یک هفته گذشت و خبری از پول نشد و از آن روز به بعد دیگر از مسیر مغازه ام عبور نمی کرد، تا این که از همسایه ها شنیدم سر بقیه ساکنان محله را هم کلاه گذاشته است و یکی از همسایه ها که از همه چیز با خبر بود گفت: مرد کلاهبردار از بقیه ساکنان محله نیز تحت عنوان تصادف،پرداخت اقساط، کمک به محرومان و غیره کلاهبرداری کرده است و ساکنان قصد دارند از او شکایت کنند.

ارسال دیدگاه

ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.

هشدار

تعداد بازدید : 30

دلایلی برای آتش سوزی منزل

- شعله ور شدن تابه روغن به دلیل داغ شدن بیش از حد و یا رسیدن شعله به شیلنگ گاز که در فاصله کمی از آن قرار گرفته است.

- مجاورت چهارپایه یا اجاق تک شعله با مواد قابل اشتعال.

- ماندن اتوی داغ روی البسه.

- عبور دودکش از سقف های چوبی منازل.

- مجاورت اجاق های گاز با پنجره که کوران باد باعث رسیدن پرده های نصب شده به شعله خواهد شد.

سازمان آتش نشانی بجنورد

ارسال دیدگاه

ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.

تعداد بازدید : 0

ارسال دیدگاه

ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.

تعداد بازدید : 235

حبس ابد؛ پایان عشق خیابانی

صدیقی - چه فکر می کردم و چه از آب در آمد! به دنبال خوشبختی رفتم اما از خوشبختی خبری نبود و همه اش سراب بود. با دختری که می خواستم به آرزوهایم برسم و عشق را تجربه کنم، نه تنها عشقی در کار نبود و به آرزوهایم نرسیدم بلکه زندگی آرام گذشته ام را نیز از دست دادم. مثل موم در دست او اسیر شدم و با ساز و آهنگ های خیالی و توهم زایش به حرکت در آمدم و خودم را به دره نابودی سوق دادم ... .

مردی که به ته خط رسیده است و حسرت گذشته های نه چندان دور خود را می خورد از بازی که برای او روزگار به ارمغان آورده است می گوید: خانواده پرجمعیتی بودیم. پدرم 2 همسر داشت و من از همسر دوم پدرم بودم. او اعتیاد داشت اما نمی گذاشت اعتیادش در زندگی ما خللی ایجاد کند و شبانه روز سخت کار می کرد تا زندگی خوبی داشته باشیم.

از همان کودکی به درس خواندن علاقه ای نداشتم و بعد از گرفتن مدرک سیکل ترک تحصیل کردم .بعد از ترک تحصیل پدرم من را پیش دوست خیاطش فرستاد و وقتی خودم استاد کار شدم پدرم به من پیشنهاد داد که هر چه زودتر ازدواج کنم تا زندگی ام سر و سامان بگیرد. روزی مادرم حرف ازدواجم را پیش کشید و وقتی خواهر ناتنی ام این حرف را شنید با خوشحالی گفت من یک نفر را سراغ دارم در واقع او یکی ازدوستانم و دختر خوبی است و خانواده اصیلی دارد . او خیلی زود با دوستش قرار گذاشت و موضوع را به او گفت تا همدیگر را از نزدیک ببینیم .

روز بعد که به همراه خواهرم به دیدن دوستش رفتیم از همان نگاه اول از او خوشم نیامد ولی به ناچار و به خاطر رودربایستی که با خواهرم داشتم با او چند ساعتی صحبت کردم و هر کدام از زندگی و شرایط خودمان گفتیم و به خانه برگشتیم ولی من اصلا از دیدن او خوشحال نشدم. خواهر ناتنی ام بدون این که نظر من را بپرسد که آیا راضی به این وصلت هستم یا نه،ناگهان جلوی همه از توافق ما سخن گفت و این که باید هر چه زودتر مقدمات عروسی را فراهم کنیم تا این وصلت سر بگیرد.

من بین دوراهی گیر افتاده بودم و نه راه پس داشتم و نه راه پیش، حتی قدرت نه گفتن را نداشتم. بعد از چند هفته با او ازدواج کردم و با خودم می گفتم شاید بعد از ازدواج به او علاقه پیدا کنم اما افسوس که هیچ وقت این اتفاق نیفتاد. مدتی از ازدواج ما گذشت و صاحب یک فرزند شدیم ولی من اصلا خوشحال نبودم و کم کم افسرده شدم . روزی که مشغول خیاطی بودم دختری جوان با قیافه ای آراسته وارد مغازه شد و از من خواست برایش لباس بدوزم. این ماجرا چند بار تکرار شد و او هر بار که به مغازه من می آمد با چرب زبانی اش و تعریف و تمجید از کارم، من را شیفته خودش می کرد. طوری شده بود که اگر یک روز او را نمی دیدم مثل دیوانه ها می شدم و اصلا طاقت دوری او را نداشتم و در افکارم او را زن رویاهایم می پنداشتم.

تصمیم خودم را گرفتم که هر طوری که شده و به هر قیمتی با او ازدواج و معنای عشقی را که در زندگی ام نداشتم تجربه کنم. همسرم مدتی بود به من شک کرده بود چون تا دیر وقت مغازه بودم و وقتی هم که به خانه می رفتم به بهانه خستگی با کسی حرف نمی زدم و می خوابیدم. روزی با آن دختر در یکی از پارک ها قرار ملاقات گذاشتم و در حین صحبت و بگو و بخند بودیم که ناگهان همسرم از راه رسید و به من ناسزا گفت و با گریه و عصبانیت به خانه رفت.

طولی نکشید که پدرم با عصبانیت وارد مغازه شد و بعد از توپ و تشر از من خواست به خانه بروم و این افتضاح به وجود آورده را جمع و جور کنم. اما من بدم نمی آمد همسرم مدتی البته نه برای همیشه، خانه را به حالت قهر ترک کند تا بتوانم بیشتر در کنار آن دختر باشم. وقتی شب به خانه رفتم همسرم شروع به داد و فریاد کرد و گفت اگر از این کار دست بر ندارم برای همیشه من را ترک خواهد کرد. من با وعده و کمی عذرخواهی توانستم او را آرام کنم، اما تهدیدهای او را جدی نگرفتم و گفتم بعد از مدتی همه چیز را فراموش خواهد کرد. مدتی از این ماجرا گذشت و من دست از کارهای خودم بر نداشتم و مدام با آن دختر در ارتباط بودم.

با او قرار گذاشتم بعد از طلاق دادن زنم، با هم ازدواج کنیم. من اسیر رفتار و صحبت های او شده بودم و با اشاره او هر کاری می کرد. روزی دل به دریا زدم و حرف دلم را به همسرم زدم و گفتم بدون آن دختر نمی توانم زندگی کنم و قصد ازدواج با او را دارم و تصمیم ماندن و یا رفتن با خودت است.

وقتی حرف های من را شنید ابتدا ناراحت شد و وسایل خانه را به هم ریخت و گریه کرد. وقتی آرام شد به من گفت از روزی که مرا با آن دختر دیده مهر من را از دلش بیرون کرده است، اما به یک شرط حاضر است بدون مشکل از زندگی من بیرون برود آن هم این که علاوه بر دادن حضانت پسرم، خانه را نیز به عنوان مهریه به او بدهم. من که دیگر هیچ کس غیر از آن دختر برایم مهم نبود قبول کردم و بعد از مدت کوتاهی از هم جدا شدیم. پس از طلاق تمام وقتم را با آن دختر می گذراندم و به کار کردن مثل سابق دل نمی دادم.

مدتی گذشت تا این که روزی آن دختر به من پیشنهاد وسوسه کننده ای داد و گفت: یکی ازبستگانش در کار خرید و فروش مواد مخدر است، برای خودش برو و بیایی دارد و زندگی اشرافی درست کرده است، من نیز وارد این کار شوم و در عرض مدت کوتاهی زندگی خودم را متحول کنم. اول ترسیدم و قبول نکردم اما او مانند شیطان در جلدم فرو رفته بود و چند روز آنقدر در گوشم خواند تا این که قبول کردم با آن قاچاقچی همکاری کنم. چند بار مواد مخدر از نوع تریاک جابه جا کردیم و پول خوبی هم به جیب زدیم و قرار شد نوبت بعد مواد مخدر از نوع شیشه خرید و فروش کنیم.

من مقدار زیادی مواد از نوع شیشه خریدم و منتظر دستور شریکم شدم تا محل تحویل جنس را مشخص کند. چند هفته ای گذشت و خبری از او نداشتم تا این که روزی با گوشی خودش آدرس تحویل جنس را در یکی از شهرهای اطراف برایم پیامک کرد و قرار شد روز بعد کیف حاوی شیشه را در محل تحویل بدهم .

وقتی روز بعد سر قرار رفتم موقع تحویل جنس ها توسط پلیس دستگیر شدم و تازه آن موقع بود که فهمیدم مدتی است از سوی پلیس تحت نظر بوده ام و آن قرار هم صوری و دوستم نیز دستگیر و به زندان افتاده بود. به خاطر حمل مقدار زیادی مواد مخدر از نوع شیشه حکم حبس ابد برای من صادر شد و حالا باید تا ابد پشت میله های زندان روزگارم را سپری کنم.

ارسال دیدگاه

ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.

افیون اعتیاد

تعداد بازدید : 161

عاقبت رفیق بازی

صدیقی -ای کاش قدر فرصت هایم را می دانستم و به جای وقت تلف کردن با دوستان نابابم کمی به زندگی و آینده ام می اندیشیدم . ای کاش از جدایی از همسر اولم کمی درس می گرفتم و به اشتباهات گذشته ام فکر می کردم تا این گونه شکستی دیگر در کارنامه زندگی ام ثبت نمی شد و خانواده ام را نیز درگیر این همه مشقت و خودخواهی ام نمی کردم. پسری که سرش به سنگ خورده است درباره زندگی اش می گوید: هر چند خانواده پرجمعیتی داشتم ولی پدرم وضع اقتصادی نسبتاً خوبی داشت.

پدرم تالار عروسی داشت و من بعد از اتمام کلاس های مدرسه به تالار می رفتم و به پدرم کمک می کردم.

علاقه ای به درس خواندن نداشتم و بعد از این که دیپلمم را گرفتم که به قول پدرم شاهکار کردم، ترک تحصیل کردم. به واسطه کار در تالار دوستان زیادی یافتم و مدام با آن ها در ارتباط بودم بعد از مدتی یک واحد آپارتمان برای خودم خریدم و به دور از خانواده به طور مستقل زندگی می کردم. خانه من به پاتوق دوستانم تبدیل شده بود و همین دور همی ها باعث شد کم کم به مصرف مواد روی بیاورم. اوایل تفننی مصرف می کردم ولی وقتی به خودم آمدم که معتاد شده بودم. پدرم وقتی دید به کار، چندان دل نمی بندم و مدام با دوستانم به خوشگذرانی می پردازم من را تحت فشار قرار داد و گفت هر طوری که شده باید ازدواج کنم تا شاید کمی به خودم بیایم. از آن جایی که در تالار کار می کردم در یک مراسم با دختری آشنا شدم و مدتی از طریق تلفن با هم در ارتباط بودیم وقتی دیدم خودش و خانواده اش آدم های با انصاف و مردم داری هستند تصمیم گرفتم با او ازدواج کنم.

خیلی زود عروسی و زندگی مشترکمان را زیر یک سقف شروع کردیم . اوایل همه چیزخوب و همسرم آدم قانع و اهل زندگی بود ولی من که به دلیل ازدواجم، احساس می کردم محدود شده ام و مثل سابق دیگر نمی توانم با دوستانم باشم کمی عصبی شده بودم و مصرف زیاد مواد مخدر نیزبه این عصبانیت می افزود.

تا جایی که با کوچکترین اعتراض همسرم کنترلم را از دست می دادم و او را به باد کتک می گرفتم. همسرم بعد از هر دعوا به نشانه اعتراض خانه را ترک می کرد و به خانه پدرش می رفت ،اما هر بار با عذرخواهی من و واسطه قرار دادن پدرم به خانه بر می گشت. اما هر دفعه که مواد مصرف می کردم، همسرم اعتراض می کرد و دوباره روز از نو و روزی از نو، او را به باد مشت و لگد می گرفتم و تمام بدنش را کبود می کردم .

تا این که دیگر حاضر نشد به زندگی با من ادامه بدهد و بعد از گرفتن مهریه اش از من جدا شد . دوباره به دوران مجردی ام برگشتم و با دوستانم مثل سابق، شب نشینی داشتم، پدرم وقتی این وضعیت را دید دوباره دست به کار شد و دختر یکی از فامیل را برای من خواستگاری کرد و به عقد هم در آمدیم .

اما پدرم این بار با من اتمام حجت کرد که اگر دست از رفیق بازی بر ندارم دیگر من را نخواهد پذیرفت و خودم باید به تنهایی جور خودم را بکشم. من هم قول دادم سر به راه شوم اما هر بار که می خواستم مثل آدم زندگی کنم باز سر وکله دوستانم پیدا می شد و مرا به بیراهه می بردند. چند ماهی از نامزدی مان گذشت تا این که کم کم صدای نامزدم هم در آمد و چند باری کار به جاهای باریک کشید و تا مرز جدایی هم پیش رفتیم. مشکلات زیادی بین ما پیش آمد ولی با وساطت بزرگترهای فامیل وضعیت به حالت عادی بر گشت.

چند هفته ای سرم در لاک خودم بود تا این که شبی به پیشنهاد یکی از دوستانم یک پارتی شبانه در خانه ام برگزار کردیم و به خاطر زیاده روی در مصرف مواد از خود بی خود شدیم و سر و صدای زیادی به پا کردیم.

این موضوع باعث ناراحتی همسایه ها شد و به ناچار برای ساکت کردن ما دست به دامان پلیس شدند و طولی نکشید که پلیس آمد و همگی ما را به کلانتری برد. بعد از چند دقیقه ای که خانواده ام و همسرم متوجه شدند به کلانتری آمدند و از نزدیک حال و روز ما را دیدند.

روز بعد متوجه شدم همسرم درخواست طلاق داده است و به هیچ قیمتی هم حاضر نیست کوتاه بیاید و از آن طرف نیز پدرم مانند آن ها حاضر نشد دیگر برای من وساطت کند و گفت: دیگر حاضر نیست من را ببیند.

ارسال دیدگاه

ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.

رئیس بازرسی فرماندهی انتظامی جاجرم

تعداد بازدید : 40

سامانه 197 به شکایات مردم از پلیس رسیدگی می کند

سامانه 197 آماده دریافت هرگونه انتقاد، پیشنهاد و شکایت از نیروی انتظامی است.رئیس بازرسی فرماندهی انتظامی جاجرم با بیان این مطلب گفت: سامانه 197 یکی از خدمات بدون هزینه ای است که مردم با گذاشتن پیام خود در این سامانه، با دادن آدرس و مشخصات می‌توانند پیگیر شکایات خود از عملکرد پلیس و ارگان‌های مربوطه باشند. سروان «حسینی معصوم» با بیان این که وظیفه اصلی پلیس 197، رسیدگی به شکایات مردم است، ادامه داد: شکایات مردم بیشتر در حوزه‌های پلیس 110، راهنمایی و رانندگی، راهداری‌ها، کلانتری‌های حوزه مواد مخدر، آگاهی و امنیت اطلاعات است.

ارسال دیدگاه

ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.

تعداد بازدید : 69

شوک

روز گذشته نان بسته بندی شده ای توسط یکی از شهروندان به دفتر روزنامه آورده شد. در کمال تعجب تاریخ انقضای آن با خودکار دستکاری شده و نان درون بسته بندی کپک زده و غیر قابل استفاده بود. چه راحت می توان با سلامتی مردم بازی کرد.

ارسال دیدگاه

ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.

گزارش خبری

تعداد بازدید : 133

حبس در منزل شهروندی را تا دم مرگ برد

زنی کهنسال در سرویس بهداشتی واحد مسکونی خود به مدت 7 ساعت محبوس شد و تا دم مرگ رفت اما با کمک همسایه اش نجات پیدا کرد.

به گزارش خبرنگار ما، پیر زنی در بجنورد، هنگام خارج شدن از سرویس بهداشتی واحد مسکونی خود به علت شکستن دستگیره در، داخل سرویس بهداشتی به مدت 7 ساعت محبوس شد و خوشبختانه توسط همسایه اش نجات پیدا کرد.

پیرزنی که دچار حادثه شده بود در باره چگونگی ماجرا می گوید: در یکی از واحدهای یک مجتمع مسکونی در حاشیه شهر تنها زندگی می کنم، ساعت 10صبح روز حادثه هنگامی که قصد خارج شدن از سرویس بهداشتی را داشتم دستگیره در شکست و هر چه تلاش کردم نتوانستم در را باز کنم و هر چقدر فریاد زدم و از همسایه ها کمک خواستم متاسفانه کسی صدایم را نشنید .

به علت سن بالا، مبتلا به نوعی بیماری هستم که باید سر وقت داروهایم را مصرف کنم وگرنه از پا می افتم. هر چقدر زمان می گذشت من بی حال تر می شدم و دیگر خودم را برای مرگ آماده کردم. از ساعت 10 تا 5 بعدازظهر داخل سرویس بهداشتی گیر افتاده بودم و بی حال، کف سرویس بهداشتی دراز کشیدم. ساعت 17 ، صدای آب را از منزل همسایه طبقه بالا شنیدم و خودم را به هر قیمتی بود بالا کشیدم و سرم را کنار پنجره تهویه هوا بردم و شروع به کمک خواستن کردم .تا این که زن همسایه متوجه صدای من شد و به کمک من آمد و من را از داخل سرویس بهداشتی بیرون آورد. تا دو روز در خانه بی حال افتاده بودم و خدا را شکر الان حالم بهتر شده است. وی خواستار توجه انبوه سازان به تعبیه مناسب درهای آپارتمان‌ها شد تا چنین مشکلاتی موجب وقوع حوادث ناگوار برای شهروندان نشود.

ارسال دیدگاه

ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.

عبرت

تعداد بازدید : 147

فروپاشی رابطه یک زوج با تقلید صدا

کلاهبرداری با تقلید صدا

مردی با تقلید صدای زنان، زن و شوهری را به جان هم انداخت. مردی که به طور ماهرانه ای با تقلید صدای زنان اقدام به گرفتن شارژ تلفن همراه از مردان هوسران و متاهل می کرد باعث به هم خوردن رابطه زن و شوهری شد . به گزارش خبرنگار ما، مردی که با تقلید صدای زنان اقدام به کلاهبرداری و گرفتن شارژ تلفن همراه از مردان می کرد از این طریق خانواده ای را تا مرز فروپاشی پیش برد. خانمی که بر سر این موضوع به شدت با همسرش درگیر شده بود در این باره می گوید: به همراه تعدادی از خانم ها در یک مجلس دور هم جمع شده بودیم که یکی ازآقایان وارد جمع ما شد و خانمی که در کنار من نشسته بود، به همه گفت این آقا همسرخواهر من است و در زمینه تقلید صدای زنان تبحر خاصی دارد و با این کار توانسته است سر مردهای هوسران زیادی را کلاه بگذارد و با تقلید صدای زنان از آن ها شارژ تلفن همراه گرفته است . او ادامه داد: هر کسی به توانایی او شک دارد می تواند با دادن شماره تلفن همراه همسرش، او را امتحان کند و کمی تفریح کنیم. من هم که به نوعی خواستم وفاداری شوهرم را نسبت به خودم به رخ همه خانم های حاضر در جلسه بکشانم شماره تلفن شوهرم را به آن مرد دادم و از او خواستم او را امتحان کند. او با شوهرم تماس گرفت و با تبحر خاصی اقدام به تقلید صدا کرد و با شوهرم کمی صحبت کرد . سپس از او خواست برای آشنایی بیشتر، مبلغی را به عنوان شارژ تلفن همراه برای او بفرستد تا با او بتواند بیشتر صحبت کند و من که به شوهرم اعتماد داشتم و منتظر جواب دندان شکن از طرف او بودم، در کمال ناباوری شوهرم فریب وی را خورد و بعد از مدت کوتاهی مبلغی را به عنوان شارژ تلفن همراه برای او ارسال کرد. این موضوع باعث شرمندگی من بین حاضران در مجلس و به نوعی به یک جوک برای سرگرمی آن ها تبدیل شد و مورد تمسخر همه قرار گرفتم . من که به شدت از دست همسرم عصبانی بودم مجلس را ترک کردم و سریع با شوهرم تماس گرفتم و به او ناسزا گفتم. بعد هم با حالت قهر به خانه پدرم رفتم تا تکلیفم را با این مرد بی وفا روشن کنم.

ارسال دیدگاه

ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.

تعداد بازدید : 0

ارسال دیدگاه

ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.