کوچه پس کوچه های قدیمی بجنورد با آن آبراهه های باریک و صدای جوش و خروش آب روانش دل هر عابر رهگذری را می لرزاند. کودکان، فارغ از هر گونه فکر و خیالی، در راه رفتن به مدرسه شیطنت می کنند و راه کوتاه مدرسه تا خانه را به درازا می کشانند. یک ماه از پاییز گذشته است و چند هفته ای است که لباس و کلاه های پشمی از گوشه صندوق خانه ها و کمدهای قدیمی بیرون آمده است. دوباره مادران میل های بافتنی در دست گرفته اند تا لباس های زمستانی برای اهل خانه ببافند. مردها نیز بیکار ننشسته اند و دستی به سرو روی خانه ها می کشند تا از سرمای بی امان فصل سرد سال در امان بمانند. یکی دور تا دور پنجره های چوبی قدیمی را با نایلون های محکم می پوشاند تا سرما به داخل اتاق نفوذ نکند، دیگری، پرده های ضخیمی خریداری کرده و به پشت در ورودی خانه می زند تا زمان باز و بسته شدن در، سرمای کمتری به اتاق راه یابد.
سرمای هوا در پاییز بجنورد قدیم به گونه ای نفس گیر بود که مردم قبل از فرا رسیدن فصل زمستان تدابیر لازم را می اندیشیدند؛ اما با وجود سرما، زندگی ها گرم و سرشار از خاطرات بود. خاطراتی از بخاری های چکه ای، کرسی، صف نفت، خرید زغال و لباس های پشمی....
از زغال تا پکیج
سالیان بسیار دور در یکی، دو نقطه از شهر زغال فروخته می شد که البته به گفته قدیمی ها بیشتر مردم زغال را از روستاییان خریداری می کردند. آن ها از چوب درختان خشکیده زغال تهیه می کردند و در خورجین می گذاشتند و هر بار که به شهر می آمدند آن را به فروش می رساندند. کم کم در سال های بعد زغال جای خود را به نفت داد. هنوز هم عده زیادی از قدیمی ها هستند که صف های طولانی برای گرفتن نفت را از یاد نبرده اند. در روزهای سرد پاییز و برفی زمستان بیشتر پدرها در صف های طولانی خرید نفت می ایستادند. آن روزهای سرد از گازکشی، پکیج و وسایل گرمایشی مدرن امروزی خبری نبود حتی لباس های گرم هم در دسترس همه افراد نبود. بسیاری از افراد به زحمت می توانستند لباس گرم برای خود تهیه کنند. انواع پالتوگاهی از کشورهای همسایه مانند شوروی سابق آورده می شد که بسیار گرم و در عین حال گران قیمت بودند. اما در بیشتر مواقع مردم ترجیح می دادند پارچه های پشمین خوب تهیه و با آن پالتو و لباس های گرم بدوزند.
سرمای آن روزها
یکی از شهروندان قدیمی با گذری به دل تاریخ و در میان ورق زدن خاطرات قدیمی اش عنوان می کند: سرمای آن روزها انگار با سرمای این سال ها تفاوت داشت. در گذشته پاییز بسیار سردتر از حالا بود، با بارش های زیادی همراه بود و زمستان های هر سال برف سنگینی را تجربه می کردیم، هر روز صبح اول وقت کارمان این بود که با نردبان های قدیمی و چوبی خود را به سختی به بالای پشت بام برسانیم و برف سنگین شب گذشته را پاکسازی کنیم. «احمدزاده» عنوان می کند: در این میان بچه ها ذوق و و شوق عجیبی داشتند و با این که هوا بسیار سرد می شد اما دوست داشتند در پارو کردن برف به بزرگ ترها کمک کنند. وی به نوعی کلاه های پشمی که بیشتر برای بچه ها و مردها تهیه می شد، اشاره می کند و می گوید: این کلاه تمام سر و پیشانی را می پوشاند و فقط جای چشم ها باز بود تا به خوبی از افراد در مقابل سرما محافظت کند. شهروندی دیگر هم با بیان این که لباس های بسیار گرمی در زمان قدیم بافته می شد، اظهارمی دارد: آن زمان کار بانوان این بود که شب ها و در اوقات بیکاری کاموای پشمی و میل بافتنی در دست بگیرند و لباس های پشمی مختلفی ببافند.
غذاهای گرم در سر چهارراه
یکی از بانوان کهنسال هم عنوان می کند: وقتی که هوا در پاییز رو به سرما می رفت، بازار غذاهای داغ در سر سفره ها گرم بود. «پهلوانلو» ادامه می دهد: خانه های قدیمی بسیار سرد بود چون پنجره های قدیمی بسیار بزرگ بود و گرم کردن با وسایل گرمایشی قدیمی چندان میسر نبود و علاوه بر داشتن لباس های گرم، غذاهای گرم و انرژی زا نیز در این ماه های سال طبخ می شد. وی برخی از این غذاها را «موجو»، «حلیم»، « زیره تو»، «قره تو»، «کاچی»، «فرنی» ذکر می کند و می افزاید: غذاهایی مانند «فرنی» در سر یکی، دو چهارراه قدیمی شهر فروخته می شد و افرادی که صبح های زود از خانه بیرون می رفتند می توانستند از این غذاهای پخته شده و داغ استفاده کنند. شهروندی دیگر که اکنون 57 سال سن دارد، می گوید: زمانی که نوجوان بودم با دوستان و هم کلاسی هایم به برخی مناطق شهر که غذاهای داغ و گرم مانند لوبیا و باقالی پخت می شد، می رفتیم و کنار این بساطی ها که روی گاری این کار را انجام می دادند، می ایستادیم و با خوردن لوبیای داغ گذران وقت می کردیم.
کرسی و بخاری کنده ای
«قاسم مهرنیا» که دهه 70 عمرش را پشت سر گذاشته است، از کرسی های قدیمی یاد می کند و می گوید: در زمان قدیم بیشتر از کرسی برای گرم کردن خانه ها استفاده می شد که برای این منظور خانم ها زغال ها را الک می کردند، گل آن یا همان تکه های درشت آن را بر می داشتند و برای گرم کردن کرسی استفاده می کردند و آن مقدار باقی مانده را نیز با آب مخلوط و گلوله می کردند تا دوباره برای گرم نگه داشتن کرسی از آن استفاده کنند. وی ادامه می دهد: برخی از خانواده ها بخشی از زمین خانه را حفر می کردند تا کرسی و قسمت زغال دان در آن جای گیرد و زمانی که غروب می شد زغال ها را روشن می کردند و کمی خاکستر روی آن می ریختند که زود خاکستر نشود. به گفته وی با این شیوه خانه تا صبح گرم می ماند. وی به وجود بخاری های کنده ای هم در زمان قدیم اشاره می کند و اظهارمی دارد: برای روشن کردن بخاری های کنده ای که دارای دو نوع مرتفع و صندوقی بود، مردم بیشتر از چوب درختان ارس که در اطراف بجنورد و در مناطقی مانند پیغو زیاد بود، استفاده می کردند که به دلیل همین استفاده بی رویه جنگل های اطراف بجنورد از بین رفت. وی ادامه می دهد: زمانی که چوب درختان روی چهارپایان بار می شد و به داخل بجنورد می رسید باید عوارض این بار پرداخت می شد تا اجازه یابد به داخل شهر آورده شود. این شهروند عنوان می کند: خانواده هایی که توانایی مالی بیشتری داشتند، در خانه های خود انبار داشتند که چوب ها و هیزم ها را در آن جا انبار می کردند.
بخاری نفتی وسوغات بجنورد
وی با اشاره به این که به تدریج بخاری های نفتی به بازار آمد، ذکر می کند: جالب است که یکی از خان های بجنورد در آن زمان سفری به شوروی سابق داشت و زمانی که بر می گردد نزد فردی که دارای نبوغ زیادی بود، ماجرای وجود بخاری های نفتی را در روسیه تعریف کرده، همان طور که او درباره این سماور و مشخصات آن توضیح می داده، آن فرد بخاری نفتی را طراحی و نقاشی کرده است و سپس به گوینده برگه نقاشی را نشان می دهد و می گوید که بخاری نفتی چنین شکلی داشته است و او با تعجب می گوید: دقیقا همین طور بوده است. وی خاطرنشان می کند: از آن زمان به بعد استفاده از بخاری های نفتی در بجنورد رواج یافت و حتی به جرات می توان گفت به دلیل ابتکارهایی که حلبی سازهای بجنوردی برای ساخت بخاری های نفتی به خرج می دادند، به نوعی سوغات بجنورد تبدیل شده بود. «مهرنیا» بخاری های نفتی را دارای 2 مدل مبله ای و بلند می داند و می گوید: بدنه بخاری های نفتی که در بجنورد ساخته می شد، از ورقه های بشکه و بالای آن از چدن بود که بعدها ورق های صنعتی نیز به بازار آمد. وی درباره چگونگی تامین نفت برای این بخاری ها بیان می کند: آن موقع شرکت نفت وجود نداشت و نفت در انحصار فردی در منطقه «صدرآباد» ( خیابان منبع آب کنونی) بود که در یک گاراژ نفت را در بشکه ها نگهداری می کرد و مردم به اندازه نیازشان چلیک های مختلفی را خریداری می کردند. این شهروند کهنسال اظهار می دارد: همچنین افرادی با گاری دستی چلیک های نفت را به کوچه ها و مناطق مختلف شهر می بردند و می فروختند. به گفته وی بعدها شرکت نفت در برخی نقاط شهر تاسیس شد که اولویت واگذاری امور آن با همان افراد گاری چی بود. وی خاطرنشان می کند: بعضی از بقالی ها در آن زمان علاوه بر فروش و عرضه برنج، روغن، آبنبات، نفت هم می فروختند و کار مردم را برای تهیه نفت ساده کرده بودند.
البته وی این موضوع را نیز از یاد نمی برد که به نوع بافت های فرش و عایق کاری های ساده برای حفظ گرما اشاره کند. وی می گوید: در زمان قدیم از پرده های بسیار ضخیم در پشت درها استفاده می شد و همچنین فرش ها بیشتر از جنس نمد بود که کفپوش بسیار گرم و مناسبی بود اما با آمدن فرش های فرنگی کم کم از خانه ها برچیده شد. وی غذاهای آن زمان را ساده، کم هزینه و پر انرژی عنوان می کندو می افزاید: مادران ما در آن زمان به خوبی از مواد مختلفی مانند حبوبات و غلات استفاده می کردند و در زمان سرما بیشتر از غذاهایی مانند «زیره تو» ، «سمسمه»، « شله ماش»، «ترش تو» و «قره تو» استفاده می شد که در آن باید نان تریت می کردیم و حتی آن موقع دور ریز نان هم نداشتیم و نان های خشک شده را کناری می گذاشتیم تا همراه با چنین غذاهایی استفاده کنیم.
لباس های بافتنی
لباس های بافتنی در زمان قدیم زیاد بود و بیشتر بانوان بافتنی می کردند. «مهرنیا» با بیان این جمله ادامه می دهد: لباس آماده مانند الان بسیار کم بود و برخی مواقع فقط پالتوهای مردانه آن هم از شوروی سابق وارد می شد اما بقیه لباس ها حتی جوراب و شلوار پشمی نیز برای همه اعضای خانواده بافته می شد.