اسارت کودک 6 ساله در دام هیولای زمانه
صدیقی-دست کودکش را گرفته و آمده است تا درمانش کند. 3 سال از زمانی که با دستان خودش فرزندش را به کام هیولایی بی رحم فرستاد می گذرد. کودکش 6 سال بیشتر ندارد اما اعتیاد شدید به مواد مخدر دارد. می گوید خودش این بلا را سر کودکش آورده اما حالا عذاب وجدان دارد و می خواهد فرزند دلبندش را از دست هیولای اعتیاد برهاند.
زن نادم که گویا عذاب وجدان یک لحظه رهایش نمی کند با دلی پر از اندوه و غم ماجرای زندگی از هم گسسته اش را چنین تعریف می کند: روزگار به سختی می گذشت و مشکلات ریز و درشتی در زندگی مشترکمان داشتیم. هر چند مشکلات زیادی در زندگی داشتیم اما من سعی می کردم که با آنها کنار بیایم و در کنار همسرم برای حل مشکلات تلاش کنم. وی ادامه می دهد: بعد از گذشت مدتی از زندگی مشترکمان صاحب فرزند شدیم و من به خیال خام خودم فکر می کردم با آمدن بچه، زندگی مان رونق می گیرد و خانه مان پر از مهر می شود. او که در خیال خودش برای آینده زندگی اش نقشه ها می کشید نمی دانست که همسرش بر عکس او نقشه می کشد تا عشق خودش را بعد از جدایی از وی با یک نفر دیگر تقسیم کند. زن افسرده با کمی مکث ادامه می دهد: دخترم 3ساله بود که همسرم به قول معروف زیر سرش بلند شد و با زن دیگری ازدواج و ما را ترک کرد. بعد از رفتن همسرم دیگر پناهگاهی برایم باقی نمانده بود و من با یک بچه حیران و سرگردان شده بودم . وقتی دیدم چاره ای ندارم پیش مادرم که در یکی از روستاهای دور افتاده زندگی می کرد رفتم تا چند صباحی تکیه گاهم باشد.
روستا از نظر امکانات بهداشتی وخدماتی وضعیت مناسبی نداشت و مادرم هم به دلیل نداشتن منبع درآمد ثابت از نظر مالی بسیار فقیر بود و مجبور بود صبح تا شب برای سیر کردن شکم خود، سر زمین های کشاورزی مردم کار کند. زن تنها و رانده شده از همه جا حالا باید خودش شال دور کمرش را سفت می کرد تا با کار کردن سر زمین های مردم از عهده مخارج زندگی تنها دخترش بر آید. با آن که سن و سالی ندارد اما مشکلات روزگار چنان کمرش را خم کرده که چهره اش مانند زنان مسن شده است.
وی درباره چگونگی اعتیادش می گوید: مادرم اعتیاد داشت و مدام مواد مصرف می کرد. بالاخره زمستان از راه رسید و هوای سرد و استخوان سوزی همه جا را فرا گرفت ، به خاطر کار روزانه روی زمین های مردم شب ها موقع خواب دردهای جسمانی زیادی به سراغم می آمد و تا صبح از شدت درد آرام و قرار نداشتم. نه پولی داشتم که به دکتر بروم و نه کسی را داشتم که به من کمک کند. بعد از مدتی مادرم وقتی فهمید که درد زیادی می کشم از من خواست که مقداری مواد مصرف کنم تا دردهایم کم شود و زمین گیر نشوم. کم کم به خاطر شرایط سخت کار و سرمای شدید زمستان با ادامه مصرف به مواد آلوده شدم و شبی را بدون مواد نمی توانستم سر کنم.
او وقتی به چگونگی ماجرای اعتیاد جگر گوشه اش می رسد گریه دیگر امانش نمی دهد و هق هق کنان آرام اشک می ریزد و مدام خود را سرزنش و نفرین می کند.
کمی بعد که آرام می گیرد دوباره ادامه می دهد: روزی که از سر کار به خانه برگشتم دیدم دخترم تب شدیدی کرده و صورتش قرمز شده و بی رمق گوشه ای افتاده است و چشمان معصومش را به سقف خانه دوخته است. وقتی این وضعیت را دیدم آه از درونم فوران کرد. از یک طرف نه پولی برای دکتر بردنش داشتم و از طرفی دیگر نه رمقی برایم خودم به واسطه اعتیادم مانده بود. مقداری مواد را در چای دخترم حل کردم و به او خوراندم. با تکرار این ماجرا و خوراندن هر بار مواد به دخترم بعد از مدتی او هم به سرنوشت من دچار و معتاد شد. با بزرگتر شدن دخترم اعتیاد و مصرف موادش نیز بیشتر شد و من به خاطر این موضوع خیلی عذاب می کشیدم و نگران آینده تنها بچه ام بودم. دخترم حالا 6ساله شده است و زمانی که بی تابی می کند متوجه می شوم که به مواد نیاز دارد و دیدن هر لحظه اش برایم آزار دهنده است چرا که من با دستان خودم جگر گوشه ام را گرفتار و اسیر مواد کرده بودم . او که خودش را مقصر این اتفاق می دانست وقتی دید که دخترش باید چند صباحی دیگر شال وکلاه کند و با برداشتن کیف وکتاب راهی مدرسه شود تا شاید بتواند با علم وسواد آینده و سرنوشتش را بهتر رقم بزند، تصمیم گرفت دخترش را تحت درمان و حمایت یک نهاد دولتی قرار بدهد تا با کمک و مشاوران آن نهاد بر این دیو هفت سر مواد افیونی غلبه کند و به زندگی سیاه و تاریک دخترش روشنایی ببخشد تا شاید با التیام دخترش کمی از عذاب وجدانش کم شود.
نظـر کارشناس
اعتیاد به مواد مخدر مهمترین و شایع ترین آسیب اجتماعی در جوامع امروزی محسوب می شود و مسئله ای است که آثار و پیامدهای گوناگونی را در ساختار تعاملات اجتماعی بر جا می گذارد.
ابعاد اعتیاد: الف: بعد فیزیولوژیک: مواد مخدر دارای خواص فیزیولوژیکی هستند که به وسیله آن انسان نسبت به محیط بیرونی و پیرامون خویش مقاوم می شود و تغییر و تحولات بیرون کمترین اثر را بر وی می گذارند.
ب: بعد روانی: فرد با کسب رضایت درونی حاصل از مصرف مواد که فارغ از جریان خارجی دیگر است نسبت به بیرون احساس استثنا کرده و بی تفاوت و سرد می شود که تداوم انقطاع منجر به افسردگی می شود، به طوری که فرد خود را کاملاً تنها فرض می کند و آرامش خود را از دست می دهد. ج: بعد اجتماعی: اصولاً گرایش به مواد مخدر زمانی رخ می دهد که افراد آن منطقه نگرش منفی شدیدی نسبت به این پدیده نداشته باشند.
علل اعتیاد : ضعف و حقارت درونی - فقدان امید- فقدان الگوی زندگی - نبود فرآیند تعریف شده برای کسب رضایت در جامعه.
پیامدهای اعتیاد: الف: بحران خانواده و طلاق. ب:گوشه گیری و انزوا. ج: بی قانونی.سخن آخر اینکه اگر ساختار معنایی جامعه تقویت شود حل بسیاری از مشکلات از جمله اعتیاد آسانتر خواهد شد.