بوی سبزی های تازه شادابت می کند، از 200 متری سبزی فروشی ها عطر ریحان و تره به مشام می رسد و ناخواسته جذب این سوی بازار می شوی، به خودت که می آیی از خیابان پر ترافیک شهید بهشتی جنوبی عبور کرده ای و مقابل مغازه های تره بار ایستاده ای. اما رنگ سبز سبزی ها و عطر مسحور کننده شان تنها تصویر زیبایی است که در این محله دیده می شود، ناگهان دستی تو را می گیرد و میان اصوات و صداهای آزار دهنده می اندازد. ترافیک این نقطه از شهر گرهی در هم پیچیده است، حتی تمهیدات اندیشیده شده هم نتوانسته علاج این بیماری شهری باشد. با این که برخی کوچه ها برای جلوگیری از ورود خودرو به این خیابان یک طرفه شده است اما این راهکار هم نتوانسته مانع رانندگانی شود که فقط رفتن و عبور کردن برایشان مهم است، پا را روی پدال گاز گذاشته اند و از تابلوی ورود ممنوع هم می گذرند. محله، محله سرگیجه های بی امان است، جایی برای گم شدن در شلوغی ها و سد معبرها و بساطی هایی که همه چیز در بساطشان پیدا می شود.
سنگفرش های پیاده رو پر از بازمانده سبزی هایی است که انگار از اسارت مغازه ها گریخته اند و جایی میان کفش های عابران جان سپرده اند، آفتاب داغ مرداد و حرارت بی امان کف پیاده رو بوی سبزی های رها شده روی سنگفرش ها را به بدترین بویی که می توان تصور کرد تبدیل کرده است، بوی سبزی های تازه و سبزی های فاسد شده شاید عجیب ترین حسی است که تو را یاد سرزمین عجایب می اندازد، به راستی که مرکزی ترین نقطه شهر، تکه ای از سرزمین عجایب است، یک راسته از این خیابان در قرق آبنبات سازی ها و مغازه های تره بار است و روستاییان که محصولات تولیدی خود را در پیاده روها پهن کرده اند. مقابل سبزی فروشی ها ماشین ها صف به صف در سه ردیف پارک کرده اند و گاهی حضور یک مأمور هم نتوانسته مقابل پارک های نابجای خودروها را بگیرد.
مأموران سد معبر که از راه می رسند، بساطی ها پا به فرار می گذارند و دقایقی بعد دوباره می آیند، نزدیک میدان کارگر دنیای دیگری از این سرزمین عجایب است، روستاییان مرغ و خروس ها را داخل کیسه های پلاستیکی گذاشته اند و دنبال مشتری هستند، هر کس از کنارشان عبور می کند، مرغ و خروس ها را به طرف او می گیرند و قیمت می دهند، اینجا بخشی از مرکز شهر است، جایی که به بازار روستاییان تبدیل شده است، به نظر شما زندگی در این محله چه رنگی است؟ برخی از ساکنان و اهالی فقط سکوت می کنند و می گویند رنگ رخساره خود حکایت دارد از سر درون، راست هم می گویند این تصویر به هم ریخته از کوچه ها و خیابان های این قسمت از شهر همانند بومی است که هدف و آماج رنگ های ناهمخوان قرار گرفته است و حاصل آن نقاشی است که آشفتگی ذهنی ایجاد می کند و در یک کلام سرگیجه می گیری.
یکی از کاسبان این خیابان که کمی هم عصبانی است انگشت انتقاد خود را به سمت شهرداری می گیرد و می گوید: در این خیابان راهی برای عبور نیست، ساخت و سازهای شهری و فعالیت های عمرانی به بدترین شکل انجام شده است، روی جوی های آب گرفته شده اما در پوش های جوی ها خراب است.
وی که تمایلی به ذکر نام خود در این گزارش ندارد، اظهارمی کند: تنها دو مخزن زباله در مقابل سبزی فروشی ها قرار دارند و این دو مخزن همیشه پر از ضایعات میوه و سبزی فروشی ها هستند و مقابل آفتاب بوی بدی را در فضا منتشر می کنند و کسی به فکر چاره نیست.وی با بیان این که بیشتر فروشگاه های این خیابان فروشگاه های مواد غذایی هستند، ادامه می دهد: این شیوه جمع آوری زباله با بهداشت عمومی منافات دارد و بسیاری از مشتری ها از بوی بد گلایه می کنند.راست هم می گوید تنها مخازن زباله این مسیر لبریز از ضایعات است و دور ریز سبزی و میوه ها همه جای پیاده رو را گرفته و زیر مخازن هم پر است از زباله های انباشته شده.
از سد معبر هم هر چه بگوییم کم است، یکی از رهگذران با بیان این که در این خیابان جایی برای عبور افراد وجود ندارد می گوید: مغازه دارها پیاده رو و خیابان را در تملک خود گرفته اند و تنها مسیرهای باریکی هم که وجود دارد جایی برای نشستن بساطی ها شده است.
از شریان اصلی این خیابان که دور شوی در مویرگ های محله هم درد می بینی و درد؛ عقب نشینی های انجام نشده و بازگشایی هایی که سال هاست منتظر تعیین تکلیف هستند. یکی از اهالی این محله با بیان این که تعداد زیادی از مغازه ها و منازل قدیمی در طرح بازگشایی کوچه ها هستند اما همچنان استوار در کوچه ها قد علم کرده اند می گوید: برخی از قسمت های کوچه ها باریک است و در همین نقاط هم خودروهایی پارک شده اند که صاحبان آن هاساکن این محله نیستند.
وی با بیان این که زندگی دراین محله قفل شده است، اظهارمی کند: کوچه های این محله تبدیل به خیابان شده اند و بیشتر راه ارتباطی خودروها برای رفتن از خیابان 17 شهریور جنوبی به شهید بهشتی جنوبی هستند.
وی ادامه می دهد: حمام «سراب» تنها بافت تاریخی این محله هم نابود و الان به فضایی برای پارک خودرو ها تبدیل شده که آن هم آسفالت نشده و ورودی آن شبیه هر چیزی به جز ورودی یک پارکینگ است.
وی ادامه می دهد: شن و ماسه و خاک از این پارکینگ به خانه های مجاور می رود و تمام مسیر کوچه پر از سنگریزه است.
زندگی در مرکز شهر بجنورد به ترافیک و دود و صداهای نابهنجار شهر گره خورده است و باید سد معبرها و مشکلات دیگر شهری را هم به آن اضافه کرد که امان مردم را بریده است.