باورش سخت است، محله ای این چنین در قرق معضلات و مسائل شهری باشد و به این اندازه مورد بی مهری قرار گیرد، انگار سال هاست کوچه هایش به بوته فراموشی سپرده شده است. بوی شدید دامداری ها، فاضلاب های رها شده در کوچه ها و آسفالت های نیمه جان، کوچه های خاکی و زمین های رها شده بلاتکلیف پر رنگ ترین تصویری است که از این محله دیده می شود. «ناظرآباد» محله ای آن سوی دیوارهای فرودگاه و نزدیک به خروجی بجنورد به سمت تهران، محله ای که شناسنامه اش مخدوش است با چاردیواری های ناهماهنگی که ضایعات شهر را انبار کرده اند و کارگاه هایی که صدای خیابان را زیر دستگاه های پرس خود می کوبند و سمفونی کش دار و آزار دهنده ای را ایجاد می کنند که حتی تاب یک لحظه ایستادن را از آدم می گیرد چه برسد به این که بخواهی ساکن این محله باشی.
دلت که می گیرد نگاهت هم بی تاب می شود؛ بی تاب رفتن و گریختن از این بلبشویی که نام محله بر آن نهاده اند و در محدوده حریم شهری قرار دارد و از خدمات و توجه محروم است. آنقدر بی مهری ها از در و دیوار و مناظر بدقواره آن فریاد می زند که حتی نیازی نیست در خانه ای را بکوبی و از ساکنانش بپرسی مشکل این محله چیست؟! اگر محله های هسته مرکزی شهر از ترافیک و ازدحام ماشین ها می نالند محله های اینجا از ترافیک مشکلات فریاد می زنند و نگرانی از نگاه تک تک مادرانی پیداست که فرزندانشان در کوچه های آمیخته به فاضلاب های رها شده بازی می کنند و در بین فضولات دام ها به زمین می خورند.بی علت نیست که می گویند رنگ رخساره خبر می دهد از سر درون، پایت به اولین کوچه این محله که می رسد سرت گیج می رود و حالت دگرگون می شود، یک درمیان زمین های رها شده و بلاتکلیف محلی برای انباشت زباله ها و شب بیداری برخی معتادان شده است، برخی از زمین ها هم در حصار کشی برخی دامداری هاست که با وجود منع قانونی دام های خود را در جوار منازل مسکونی پرورش می دهند و توجهی هم به گلایه همسایه ها نمی کنند.
تمام کوچه را چشم می گردانی شاید نگاهت به سطل زباله ای بخورد اما دریغ از نصب حتی یک سطل زباله در این کوچه و محله، از فرهنگ بیمار که بگذریم شاید نداشتن امکانات و تجهیزات و جمع نشدن زباله ها و ارائه کمترین خدمات شهری به این محله موجب شده برخی کوچه ها تبدیل به زباله دانی شود و این محله نه چهره شهری و نه حتی چهره روستایی داشته باشد.
یکی از ساکنان این محله که تمایلی به ذکر نام خود ندارد با بیان این که سال هاست کوچه های این محله آسفالت نشده است، می گوید: بیشتر کوچه های این محله با این که در حریم شهری قرار دارد اما از داشتن کمترین امکانات محروم است و حتی کوچه هایش آسفالت نیست.
وی ادامه می دهد: تمام فاضلاب خانه ها در کوچه ها رها می شود و در تمام طول سال کوچه آغشته به فاضلاب و گل و لای و لجن است و کسی به داد ما نمی رسد.وی با گلایه از نبود خدمات شهری در این محله، می افزاید: زباله ها به درستی جمع آوری نمی شود و مکانی هم برای ریختن زباله وجود ندارد بنابراین تمام ساکنان زباله های خود را در کوچه ها و زمین های بلاتکلیف رها می کنند و هنوز فصل تابستان نشده مگس ها و حشرات موذی امان ما را بریده اند.«امیری» یکی دیگر از ساکنان با اشاره به دامداری های محله از بوی بد و آزار این دامداری ها گلایه می کند. او با بیان این که در همسایگی ما پر است از دامداری هایی که جایشان اینجا نیست، ادامه می دهد: نه آرامش داریم و نه امنیت و یک لحظه از بوی بد در امان نیستیم.
وی به آب و فاضلاب های جمع شده در کوچه ها اشاره می کند و می گوید: در انتهای کوچه زندگی می کنیم و شیب کوچه هم به این سمت است، بنابراین تمام فاضلاب مقابل خانه ما جمع می شود.
آب های جاری به سمت انتهای کوچه ها می رود و در نهایت بدون هیچ گونه هدایتی به زمین هایی می رسد که به علف زاری تبدیل شده که محل تجمع حیوانات خانگی شده است و مرغ ها و خروس ها در آن مانور می دهند.
کمبود نانوایی یکی دیگر از مشکلاتی است که یکی از ساکنان این محله به آن اشاره می کند و می گوید: این محله تنها یک نانوایی دارد و باید مسیر طولانی را در خاک و گل پیاده برویم تا به نانوایی دیگری برسیم.وی با بیان این که صدایمان به هیچ کجا نمی رسد و هیچ دستگاهی به این محله توجه ندارد، می افزاید: ما هم ساکن این شهر هستیم و باید امنیت و آسایش داشته باشیم اما این محله به مکانی برای جولان افراد معتاد تبدیل شده است و خودمان و فرزندانمان امنیت نداریم.وی می گوید: کوچه های این محله دارای مغازه های مکانیکی و اتاقسازی است که سر و صدای زیادی ایجاد می کنند و زندگی کردن در این محله را مشکل تر از آنچه که هست می کنند.
وضعیت بیشتر کوچه ها نگران کننده است، مرزی بین پیاده رو و مسیر خودروها وجود ندارد و هر لحظه حادثه در کمین کودکان نشسته است و این کوچه ها از ساختار شهری هیچ نشانی ندارند. کوچه ها بی قواره و بد قواره بدون رعایت الزامات اساسی احداث شده اند و گاهی تنها فنس های ناقص حد فاصل بین منازل مسکونی و دامداری ها است که این به تنهایی مشکل بزرگی است.اهالی از شب های این محله می گویند؛ از نبود نور کافی و لامپ های سوخته و صدای زوزه سگها که شب این محله را شاید به ترسناک ترین شبهای این شهر تبدیل می کند، داستانی ترسناک که به گفته اهالی هر شب تکرار می شود و در اصل سال هاست که روی دور تکرار است و تمامی ندارد.
ضایعات فروشی ها و سه چرخ های خریدار ضایعات هم بیش از پیش در این محله دیده می شوند و سامانی ندارد؛ محله ای که در حریم شهر قرار دارد.
یکی دیگر از ساکنان محله از نبود کدپستی و گاهی پلاک گلایه می کند و می گوید: خدمات پستی این محله هم مثل ظاهر آن پر از چاله هایی است که با وجود گلایه ساکنان به آن توجهی نمی شود.