صبور استوار
ای سجود باشکوه و ای نماز بینظیر
ای رکوع سربلند و ای قیام سربهزیر
در هجوم بغضها ای صبور استوار
در میان تیرها ای شکستناپذیر
شرع را تو رهنما، عقل را تو رهگشا
عشق را تو سرپناه مرگ را تو دستگیر
فرش آستانهات بوریایی از کرم
تخت پادشاهیات دستبافی از حصیر
کاش قدر سال بود آن شب سیاه و تلخ
آسمان! تو غافلی زان طلوع ناگزیر
بعد از او نه من نه عشق؛ از تو خواهم ای فلک
یا ببندیام به سنگ یا بدوزیام به تیر
دست بیوضو مزن بر ستیغ آفتاب
آی تیغ بیحیا، شرم کن وضو بگیر!
لختی ای پدر درنگ! پشت در نشستهاند
رشتههای سرد اشک، کاسههای گرم شیر
سعید بیابانکی
بغض شکسته
بغضی شکسته ، گوشه آوار می چکید
درد از نگاه هر در و دیوار می چکید
ابری در آسمان نفسش تنگ می شد و...
همراه آه و ناله بسیار می چکید
در انزوای غربت شب های بی رمق
مرگ و شتاب حادثه، ناچار می چکید
یک اتفاق شوم جهان را سیاه کرد
از آن به بعد ماتم ابرار می چکید
مردی که از سرشت خدایی یگانه بود
خونش به دور محور پرگار می چکید
چاه از نبود آیه روشن، دلش گرفت
از چشم هاش، حسرت تکرار می چکید
خونی چکید و واژه به واژه غزل شکست
اشکی درون تک تک اشعار می چکید
باید نسیم عافیت از کوفیان گرفت
زیرا که خون حیدر کرار می چکید...
سید مهدی نژادهاشمی